وعده مومنان

در آیه ۲۵ به پیامبر (ص) دستور می دهد که مومنان (کسانی که ایمان آورده و عمل های شایسته انجام می دهند) را بشارت ده که برای آنها بهشتی هست که از زیر درختانش نهرها روان است و هرگاه که از میوه ها و نعمت های بهشتی بهره مند می شوند می گویند این همانند آن نعمتی است که قبلا از آن برخوردار بوده ایم و الان مانند آن را دریافت می داریم و در بهشت برای آنان همسران پاکدامن خواهد بود و آنان در آن سرا جاودانه خواهند زیست.

در این آیه اسرار زیادی بیان شده اول آنکه رستگاری از آن کسانی است که ایمان آورده و کارهای شایسته آنجام دهند . والا ایمان بدون عمل صالح و یا عمل صالح بدون ایمان ثمری نخواهد داشت.

دوم آنکه : نعمت و لذت هایی که در دنیا وجود دارد در آخرت ممشابه و نظیر آن به انسان داده خواهد شد پس انسان نباید نگران فوت لذتی از لذت های دنیایی باشد چون بعدا آن لذت برایش فراهم خواهد شد زیرا رسیدن به خیلی از لذت های دنیایی در توان انسانها نیست چون محدودیت های مادی و اجتماعی و شرعی و عرفی و جسمی انسانها را محدود نموده و در دنیا هر انسانی از نعمت های بسیار اندک می تواند لذت ببرد . ولی انسان نباید نگران فوت لذتی باشد زیرا اگر او مومن و صالح باشد هر لذتی که از او از آن محروم شود در آخرت برای او لذتی مانند آن که البته از نظر ماهیت و کیفیت تفاوت اساسی با آن دارد داده خواهد شد.

همچنین به انسانها وعده داده می شود که اگر در دنیا زندگی مادی انها در اثر حوادث روزگار بر هم خورد نگران نباید باشند چون در اخرت انسانها ـ اعم از زن و مرد ـ با همسران صالح خود خواهند زیست و هیچ خطری هم انها را تهدید نخواهد کرد.

و در نهایت اینکه تمام این نعمت ها و خوشی ها و امکاناتی که برای او در بهشت داده خواهد شد همیشگی خواهد بود یعنی به صورت نامحدود .

حالا انسانهایی که به دنبال لذت و خوشی هستند باید خود قضاوت کنند که آیا لذات فانی دنیا ارزش آن را دارد که به خاطر آن انسان آن نعمت های همیشگی رااز دست بدهد .

وقت یاران خوش

 

آدرس ناخواسته

 

صبح زود زن و بچه را بیدار کرد صبحانه را اماده نموده و از قزوین راهی طهران شدند چو ن ظهر در طهران خانه دوستشان دعوت داشتند ولی راه ادرس خانه را در طهران بلد نبودند . با یه نقشه قدیمی طهران راه افتادند . در راه همراه پدر زنگ زد گوشی دست خانموش داد تا جواب دهد دوست قدیمی پدر بود که از طهران راهی قزوین شده بود و می خواست پدر را ببیند. به ناچار چون پشت فرمان بود نتوانست با دوستش صحبت کند. گوشی قطع شد و آنها به راه خود ادامه دادند در راه برای صرف صبحانه پیاده شدند .

پدر گوشی خودش را خواست تا از دوستش عذر خواهی کند به دوستش زنگ زد و برای عذر خواهی گفت که ظهر خانه دوستم دعوت هستم وراهی طهران هستیم . اتفاقا آن دوست قدیمی بابا خانه آن دوست را در طهران بلد بود یعنی چند هفته قبل اونجا دعوت بودن و به همین دلیل ادرس دقیق انجا را داد. و آنها راهی شدند تا چند خیابان مانده به خانه دوستش راه را دست رفت ولی یه یک باره تابلویی را اشتباه رد کرد و به فرعی پیچید پدر ناراحت بود که بالاخره را گم کردیم بعد از رفتن از چند فرعی یه باره تابلو خیابان را دیدم و تعجب کردم ما درست درآن خیابانی بودیم که می رفتیم اگر اون اشتباه نبود الان در مسیر صحیح خود نبودیم.

 

 

دو مسیر اتفاقی

اشتباه سوار شده ای ؟

بی درنگ به راه افتاد وعده اش دیر شده بود ولی  پولی برای کرایه تاکسی نداشت. لحظاتی منتظر ماشین شد . همه ماشین ها بی اعتنا به راه خود ادامه می دادند. تا اینکه ماشنی جلو پایش ترمز کرد. کجا میری آقا؟ بلافاصله سوار شد. ماشینی مدل بالا و راننده ای مودب پشت فرمان بود.

راننده : حالت چطوره ؟ این وقت شب کجا میری ؟

- خانه پدرم دعوت دارم دیرم شده ؟

مدتی سکوت حکمفرما شد.

راننده میسرت کجاست؟.

سوال راننده بی جواب ماند؟ راننده عصبانی به نظر می رسید. به راهش ادامه داد. بعد از نیم ساعت :

- دستت درد نکنه نگهدار پیاده میشم. راننده نگه داشت و مسافرش را پیاده کرد و مسافر سر وقت به وعده خود رسید. راننده مسیر خود را رفته بود و مسافر به مقصد خودش رسیده بود. راننده برای پول او را سوار نکرده بود و مسافر هم پولی برای پرداخت نداشت.  بعد از جدا شدن از هم هر دو به فکر فرو رفتند. راننده با خود می گفت من که براه خود می رفتم ولی او به مقصد رسید . مسافر هم فکر می کرد چه چیزی اتفاق افتاد که مسیر من با راننده یکی شد. اگه این ماشین منو سوار نمی کرد چه اتفاقی می افتاد.

بعد از آن مسافر همیشه به دنبال آن راننده بود که ازش تقدیر کند و راننده هم به دنبال آن مسافر بود که دوباره او را ببیند. چون فکر می کردند یک ارتباط نامرئی آنها را آنروز به هم رسانده بود.